کدام قیمه، کدام ماست؟

۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

همیشه این‌طور بوده که انگار تعیین‌کننده‌ترین گام انجام یک کار سخت، اونجاییه که باید تصمیم بگیری و اراده کنی و عمیقا بخواهی که اون کار رو انجام بدی. از اونجا به بعدش دیگه می‌شه زحمت کشیدن و عرق ریختن و واندادن به یأس و ناامیدی. ولی خب چون اراده رو قبلا کرده‌ای، پیش می‌ری ولو آهسته. نمونه‌اش، همین تمرین تیم فورانو در برف یا تمرین‌های دریایی کاکرو یا داستان نوشتن جودی و آنه یا اسب چوبی ساختن لوسین.

ولی چرا هیچ‌کس هیچ‌وقت از ملال حرفی نزد؟ از صبحی که بیدار می‌شی، هنوز دلت می‌خواد کاره رو انجام بدی ولی واقعا هیچ حوصله‌ای براش نداری.

ملال هیچ‌جا نیست. طیف عواطف و احساسات مختلف دائما در حال بازنمایی شدنه اما ملال هیچ‌جا نیست. چیزی که هیچ‌جا در موردش حرف زده نمی‌شه انگار وجود نداره و برای من خیلی طول کشید تا در کنار لحظه‌های هیجان و عزم و اراده برای انجام یک کاری (هر کاری!) دوره‌های ملال و اثری که روی کار کردنم (کار نکردنم) می‌ذاره رو تشخیص بدم (اصطلاح امروزیش، به‌‌رسمیت‌شناختنه؟)، بپذیرم که حضور داره و به‌سادگی رفع نمی‌شه، و بعد بیفتم دنبال اینکه ببینم این ملال و بی‌حوصلگی از چی آب می‌خوره و چه کارش می‌شه کرد (اگر ملالت روزها اجازه می‌داد البته!). هنوز هم زور زیادی داره اما فکر کنم دست‌کم دیگه غافلگیر نمی‌شم.

پی‌نوشت یک:‌ بازم صد رحمت به فوتبالیست‌ها (و بقیه کارتون‌های اون موقع) که دست‌کم یه جایی برای عزم و اراده و تلاش و پشتکار و شکست و برخاستن دوباره در نظر می‌گرفت. توی کارتون‌های امروز که همه چی با یک بشکن حل می‌شه :|

پی‌نوشت دو:
عکس اول- تمرین تیم فورانو در برف
عکس دوم- کارتون سگ‌های نگهبان