چند روز دیگه، بلهبرون پسرداییه. میخواستند متن توافق مهر رو با خط نستعلیق روی این کاغذهای ابروبادی دربیارن. امروز یه مدتی با مامان دنبال پیدا کردن کاغذ و آماده کردن متن بودیم. مراحل آخر رو خودم انجام دادم و نتیجه کار انصافا تمیز و خوب شد. دلم میخواست زودتر برم عکسش رو برای دایی و زندایی هم بفرستم که هم از انجام شدن کار مطلع بشن و هم از خروجی کار کیف کنند و از کیف اونها، من کیف کنم. بله، از کیف اونها، من کیف کنم و بهعبارتی، توجه و تشویق یا به زبان این تحلیل-رفتار-متقابلیها «نوازش» بگیرم.
*
به این فکر میکنم که یه جاهایی نیاز به توجه دارم و طلبش هم میکنم و معمولا هم این کار رو با بر جا گذاشتن اثری مثبت انجام میدم. شبیه همین قضیه کاغذ ابروباد. لابد الان میتونم لکچر بدم که: آی آدمها! لازم نیست برای دریافت توجه/تحسین/تایید/قدردانی ، رفتارهای منفی بروز بدید و زخم بزنید. کافی است کمی حسننیت و خلاقیت به خرج دهید و با برخورد مثبت و سازنده، توجه و محبت دریافت کنید.
و از این جور حرفها.
اما این حرفها، یک پیشفرضی پشت خودشون دارند و اون هم در نظر گرفتن توانمندی ذهنی/عاطفی/جسمی انجام کارهاییه که نیاز دیگران رو برطرف کنه و اونها رو تحتتاثیر قرار بده. و در اینجا، همچنان سر کسی که چنین توانمندیهایی نداشته باشه (حالا یا بهصورت همیشگی یا بهصورت موقت در رابطه با نیازمندیها و علاقهمندیهای جماعتی که در یک بازه زمانی خاص باهاشون در تعامله) بیکلاه میمونه.
priviledgeها، دوستان، priviledgeها!
- ۰ نظر
- ۱۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۰۳