کدام قیمه، کدام ماست؟

۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

دیروز اتفاق عجیبی افتاد. پست سپهرداد درباره از دنیا رفتن حامد رحیم‌پور رو خوندم و بعدش تا چند ساعت، اشک‌هام در لبه پلک‌هام بود  برای جاری شدن. حامد رحیم‌پور رو نمی‌شناختم اما پست سپهرداد پرتم کرد به روز دوم-سوم بعد از خبر فوت دوستم. هجوم جای خالی کسی که رفته.

همون حال‌وهوا با همون شدت زنده شد. پاشدم از دفتر رفتم بیرون و در طول خیابون خلوت به سمت بالا قدم زدم و خوب گریه کردم.

یازده سال از فوت دوستم می‌گذره و این سال‌های اخیر، حتی وقتی سر خاکش می‌رفتم هم دیگه اشکی نبود. برای همین، این جور که دیروز حال‌وهوای یازده سال پیش بیرون کشیده شد، خیلی عجیب بود. هنوز هم ذهنم درگیره که چرا این جور شد.

اما گریه خوبی بود.

یه فایل صوتی داشتم از موسیقی یه کلیپی که توی مراسم یادبود یکی از معلم‌هامون پخش شد. یعنی همون موقع پخش کلیپ، صدا رو ضبط کردم. یکی از soundtrackهای فیلم املی بود اما البته فایلی که ضبط کرده بودم خیلی با اصل آهنگ فرق داشت. یه جور دیگه شده بود توی ضبط اصلا. صدای گریه یکی از بچه‌های قدیمی‌تر از ما هم آخرهای فایل افتاده بود. یهو با صدای بلند می‌زد زیر هق‌هق.

یه فایل هم داشتم از صدای حرکت مترو. مال وقتی بود که هنوز بعضی ایستگاه‌های توی مسیرم راه نیفتاده بود و قطار برای دقایق طولانی‌تری یک‌سره به راهش ادامه می‌داد. توی وقت خلوتی واگن، از اون سروصدای مبهم حرکت قطار فایل ضبط کرده بودم.

یه بارم سوار ماشین بودیم، پرایده، و رادیو یکی از آهنگ‌های ناصر چشم‌آذر که من  دوست داشتم رو پخش می‌کرد و همونجا ریکوردر گوشی رو روشن کردم و ضبط کردم.

هان، یک فایل هم داشتم از سرود ملی سال‌پایینی‌ها. صدای خواننده اصلی مخلوط با صدای بچه‌ها.

امروز هم رادیو یه آهنگ خوبی پخش می‌کرد و زدم ضبط شه. گذاشته‌امش روی ریپیت و موقع کار کردن پیوسته گوشش می‌دم. کیفیت پایین صدا و اون حالت بمی که توی ضبط وسط ماشین و حین حرکت پیدا کرده خاطره همه اون فایل‌های قدیمی که ضبط کرده بودم رو زنده کرد. خاطره روی ریپیت گوش دادن به صدای بم کم‌کیفیتشون در پس‌زمینه‌ی کار کردن. خاطره سال‌های کارشناسی. سال اول کارشناسی به‌خصوص.